متن سخنرانی در وبینار فرش آمیزه ای از هنر و خلاقیت
دوستان جوان و دانش پژوهم
از اینکه در جمع صمیمی و محترم شما چند کلامی را معروض می دارم و ساعاتی با هم به گفت و شنود می پردازیم بسی مشعوفم. کاش گرفتار این ویروس منحوس نبودیم و امکان ملاقات از نزدیک فراهم بود لکن همین مجال هم مغتنم است و ناگزیریم از این ابزار امروزی برای بسط آگاهی و اندیشه ورزی بهره ببریم. خواهم کوشید که عرایضم را در حدود ۴۵ دقیقه جمع بندی کرده و خاتمه دهم و بیش از نیمی از جلسه را به گفت و شنود و پرسش و پاسخ بپردازیم. مرادم از گفت و شنود حقیقتاً گفت و گویی تام و تمام با مشارکت همه حاضرین در این مجلس است.
موضوع گفتار امروز ما فرش، آمیزه ای از هنر و خلاقیت است اما مایلم پیش از ورود به مبحث اصلی، و به عنوان مقدمات این گفتار نکاتی را در فقره اهمیت موقعیت شما دوستان ارجمندم بیان داشته و بر نکاتی بنیادین تأکید کنم. خوب است بدانید که توسعه پایدار هر کشور در گرو پیشرفت و تکامل نظام فکری و پرورش اذهان پژوهنده در دو حوزه علمی و دو قسم رشته تحصیلی یا ساحت اندیشه ورزیست. اوّل رشته های علوم انسانی و ثانی رشته هایی که زیرساخت های فرهنگی هر کشوری بر آنها بنا شده اند. به همین سبب است که علی الخصوص در زمان های گذشته که ممالک مغرب زمین کمتر مهاجرپذیر بوده و بیشتر بر تمایلات ملی گرایانه صحّه می گذاشتند، اغلب دانشجویان خارجی که چه از طریق بورسیه و چه با صرف مخارج شخصی در این کشورها به تحصیل علوم گوناگون اهتمام می ورزیدند، در رشته های فنی و مهندسی یا پزشکی پذیرفته می شدند و کمتر دانشجوی خارجی در رشته های علوم انسانی که با زیرساخت های فکری و فرهنگی درآمیخته بود، مجال و مجوّز تحصیل می یافتند. البته این مهم عموما سه علّت داشت. دلیل اوّل نیاز جوامع مبدأ به متخصصان فنی و مهندسی که در دهه های اخیر حالت معکوس به خود گرفته و ازدیاد این قِسم دانش آموختگان دردسر ساز شده است. دلیل دوّم این بود که دانشجویان از منظر مالی آتیه مطبوع تری را برای رشته های فنی و پزشکی متصور بودند فلذا بیشتر به این رشته ها گرایش داشتند که این مورد هم امروزه کمرنگ تر شده است و دلیل سوّم را هم پیشتر عرضه داشتم این بود که حاکمان و مدیران ممالک مذکور، حوزه علوم انسانی و فرهنگی را راهبردی تر می پنداشتند و اذن ورود به هر کسی را به این حوزه ها نمی دادند که البته با عنایت به تفاوت نگرش و سویه های جهان وطنی در نظام فکری مغرب زمین و ممالک توسعه یافته این فضا امروز گشاده تر شده و نخبگان بسیاری از سایر کشورها، جذب این علوم و این دانشگاه ها می شوند. البته دلیل ثالث که عموما مغفول مانده را می توان یکی از دلایل توسعه یافتگی آن جوامع و توسعه نیافتگی این جوامع دانست که یکی فعالیت فکری را ارفع می داند و دیگری قائل به ارجحیت فعالیت فنی یا فیزیکیست. البته انکار شدنی نیست که این نگرش می تواند منتقدین و مخالفینی داشته باشد که نه تنها از آن هم باکی نیست بلکه شخصا از مداقّه و مباحثه در این باب استقبال می کنم.
به هر روی عرضم این است که جایگاهی که شما امروز صاحب آن هستید با این نگرش، جایگاهی حیاتی و کلیدی برای این سرزمین و نسل های آینده است مشروط بر اینکه خود بر اهمیت این معنا تفطّن داشته باشید و رشته تحصیلی خود را نه فقط ممرّی برای درامد و معیشت بلکه یک رسالت جدی در عرصه انسانی و ایرانی بدانید. بدین معنی که حقّا دانشجو و دانش پژوه باشید و موجود ذی حیات جامع الاطرافی به نام فرش دستباف را نه معتزل که عنصری حیاتی در شالوده فرهنگ ایرانی و متصل به الباقی حوزه های انسانی، فرهنگی و هنری ایران از گذشته های دور یا به تعبیر حضرت استاد دکتر سیروس پرهام از سپیده دم تاریخ بدانید. چنانکه نمی توان فرش را از تاریخ، ادبیات، دین شناسی، مردم شناسی، جامعه شناسی، فلسفه و حکمت، نقاشی و مینیاتور، خطاطی و موسیقی ایرانی منفک نمود. فرهنگ مستغنی ایران که بالذات تمدن ساز است، در طول حیات مدید خود فرودهای تمدن سوز هم کم ندیده اما به اتکای فرش، ادبیات، حکمت، معماری و فرهنگافزارها و مغزافزارهایی از این دست با آنها درآویخته و سربلند از این منازعات بیرون آمده است. اگر مغول، ترک، یونانی یا تازی بر این آب و خاک تهاجم کردند، چنان مجذوب فرهنگ و هنر ایران شدند که به نوعی ایرانی شدند و دوره ای و سلسله ای با وجه غالب ایرانی تشکیل و خود منشأ خلق سبک ها و آثار بدیع دیگری شد که به استغنا و قوام فزون تر آن انجامید. شما میراث دار چنین گنجینه شگرف و سترگی هستید که امروز غبار فراموشی بر رخ روح بخش آن نشسته است فلذا صیانت از آن که وظیفه ما و شماست، به معنای صیانت از ایران و تمامیت فرهنگی و ارضی آن است که حقّاً وظیفه خطیر و گرانیست.
باری گمان می کنم که این مقدّمات، مدخل مناسبی برای ورود به ساحت مطنطن و محتشم فرش دستباف ایران بوده باشد تا به کفایت دریابیم موضوع گفتگوی ما به چه میزان حائز اهمیت است. بدیهیست که واکاوی این موضوع و تبیین نسبت فرش و هنر که حقّاً موضوع فربهیست مجالی فراخ و شاید سلسله نشست هایی را بطلبد اما در این فرصت ما می کوشیم که به چند پرسشی که دیرزمانیست در فضای فرش دستباف ایران مطرح و گاهی محل مجادله بوده، پاسخ بگوییم یا دست کم در این باب قدری گفت و گو کنیم.
پرسش اول : خواستگاه فرش دستباف کجاست ؟
این پرسش از مجادله برانگیز شاید هیچگاه پاسخ قطعی فراچنگ نیاورد. مکاتب گوناگونی وجود دارند. دسته ای از پژوهندگان و فرش شناسان خواستگاه فرش را ایران می دانند، گروهی دیگر ترکیه را مبدأ می دانند. نظریات گوناگونی مطرح شده است. طبیعت فرش، به معنای عام افکندنی اعم از پودبافته یا گره بافته، بقا در شرایط عادی را بر نمی تابد لهذا نمونه های قلیلی از زمان های دور و دیر باقی مانده اند که این بقا معلول وضعیت خاص آگاهانه یا اتفاقی نگهداری آن دستبافته بوده است فلذا آنچه بیشتر در اندریافت این مهم تأثیرگذار است، اسبابیست که بر عمل فرشبافی دلالت می کند. وفق آنچه که استاد سیروس پرهام در کتاب فرش و فرشبافی در ایران آورده آنچه بیش از نمونه های گره بافته یا پودبافته باقیمانده همچون پازیریک که داستان کشف آن را در سیبری توسط سرگی رودنکو می دانید، یا فرشپاره های پیشا هخامنشی فی المثل تکه فرشپاره پرزدار بالنسبه متلاشی شده قومس خراسان، مبیّن و مؤید قدمت فرشبافیست، اسباب فلزی قالیبافی از جمله چاقوهاییست که به جهت خواص طبیعی خود باقیمانده اند. ایگور خلوپین در دره سیمبار واقع در ترکمنستان فعلی نمونه های را مکشوف داشت که آن ها را به عصر مفرغ حدود ۳۰۰۰ سال پیش منتسب می کنند و نمونه های دیگری هم در تپه حصار دامغان یا گنبد قابوس یا تپه های قیطریه تهران توسط باستان شناسان کشف شده است که قدمت فرشبافی در ایران را به سده های ۱۴ تا ۱۰ قبل از میلاد می برد. از این معنا چه می توان دریافت ؟ آیا ایران خواستگاه فرش در جهان است؟ به قطعیت نمی توان گفت چرا که ممکن است شواهدی در کشور دیگری موجود باشد که هنوز مکشوف نشده باشد اما آنچه به قطعیت می بایست اذعان و ابراز کنیم قدمت بیش از ۳۰۰۰ سال فرشبافی در ایران و ماندگاری سنت فرشبافی ایرانی در طول این تاریخ مطوّل است. یعنی اگرچه با یافته های فعلی می توان ادعا کرد که فرشبافی از ایران اغاز شده و رواج یافته اما تأکید و تکیه بر قوام و دوام سنت فرشبافی ایرانیست که در درجه نخست از اهمیّت قرار داشته و بدین دلیل ما سرامد فرش دستباف در عالم هستیم. با این استدلال ما خط بطلانی بر یک نزاع دنباله دار خواهیم کشید که حقیقتا در پی آن نیستیم بلکه عزت و سطوت فرش ایران را بیش از پیش در مرئای جهانیان به رخ می کشیم.
خوب حالا ما واجد یک میراث فرهنگی چندهزارساله ایم که علی القاعده به موجب طبیعت فرسودنی خود نمی بایست حی و حاضر و متنفّس باشد اما به غایت اینچنین است. در مقاطعی که قلیل هم نبوده اند با بی مهری ما مواجه شده اما با سخاوت و رحمت پاسخ داده. چطور؟ چرا فرش ماناست؟ این پرسش را همینجا وا می گذاریم و در ادامه بدان رجوع خواهیم کرد.
پرسش دوم : فرش هنر است ؟ صنعت است ؟ یا هنر صنعت است؟
اگر تا چندی پیش که خیلی دور هم نیست، کسی از من می پرسید فرش کدام از اینهاست بلاتردید و بی وقفه پاسخ می دادم به تمامی هنر است. یک هنر ناب. اگر اثر هنری را برساخته ای برای تاثیر گذاری بر احساسات و درونیات آدمی بدانیم فرش هنر است، اگر هنر را رسانه ای برای بیان یک مفهوم، یک قصه، یک آرمان، یک فرهنگ یا حتی یک تاریخ بدانیم فرش هنر است. اگر خلق زیبایی را هنر بپنداریم به قطعیت فرش هنر است. عنصر خیال را به کثرت می توان در آن سراغ گرفت. شیوه های انتزاعی به وفور در فرش وجود دارد. فرش یک هدیه ارزشمند و ذی قیمت برای دیوان و دربار بود و تجار به سلاطین یا پادشاهان به همتایان خود پیشکش می کردند. فرش های بسیاری در خزانه سلاطین مخزون بوده است که در نگارگری ها و نقاشی های درباری هم منعکس شده که شرح و نمونه های نابی از آن در کتاب “فرش ایران، سال های فراموش شده ۱۷۲۲ تا ۱۸۷۲” نوشته هادی مکتبی آمده است. فرش متصل و بلا انقطاع با سایر هنرها مرتبط بوده فی المثل برنز و سفال در عهد باستان که مثال های آن در کتاب “فرش های عشایری” به قلم جیمز اوپی موجود است یا بعدها معماری، تذهیب و نگارگری که نمونه های آن را می توانید در کتاب “سنت فرش ایرانی” نوشته جیم فورد سراغ بگیرید و قصّ علی هذا. فلذا من محقّ بودم و در این معنای مبرهن نمی توان تشکیک کرد امّا آیا این ادلّه همه حقایق موجود امروزی را نیز بازگو می کند؟ این پرسشیست که در سده اخیر با توجه به یک واقعیت موجود برآمده و با هواخواهان دیدگاه صرفا هنری به فرش دستباف در می آویزد. خاصه در سه چهار دهه اخیر که آگاهی، وجود منظومه فکری و فلسفی و معنایی، طبیعت گرایی در خلق فرش به سستی گراییده و در پاره ای از اوقات در تقابل جانانه ای با صرفه اقتصادی آن قرار می گیرد. یعنی فرشی بوجود می آید که سویه های اقتصادی و کاربردی (به معنای زیرانداز ) آنقدر بر وجوه هنری و زیبایی شناسانه آن ارجح و ارفع است که در عمل واژه خلق را نمی توان برای فرایند آفرینش آن بکار برد. اینجاست که عبارت تولید و صفت تولیدکننده ساخته شده و معنا می یابد. تا جایی که سیر افرینش یک فرش با کامپیوتر و نرم افزارهای طراحی آغاز می شود و بوسیله پشم ماشین ریس یا حتی الیاف غیر طبیعی به منصه تولید می رسد. خوب این یکی هم فرش است، آن یکی هم فرش. یکی به غایت انسانی و هنرمندانه و دیگری به کفایت ماشین محور و صنعتی. هر دو هم اشتغالزایند و هر دو هم به دایره مخاطبین مربوط به خود عرضه می شوند لذا وجه اقتصادی خاص خود را دارند. پس فرش یک هنر است مثل فرش دیروز و قلیلی از بافته های امروز و یک صنعت همچون قلیلی از بافته های دیروز و کثیری از فرش های امروز. پس مفهوم هنر صنعت عبارت نزدیک تری به واقعیت است اگرچه نه در جایگاه تعریف ماهیت فرش بلکه برای تبیین سیالّیت و انعطاف آن. یعنی هنر-صنعت عبارتیست که طیف بالنسبه گسترده ای را پیش چشم ما قرار می دهد تا ما هر فرش یا هر مجموعه ای از فرش ها را در میان این طیف بسنجیم و آثاری را که واجد یک منظومه فکری، فلسفی، هنری و معنایی هستند را نزدیک به سویه هنری و نمونه های فاقد ویژگی های مذکور را قریب به سویه صنعتی ارزیابی کنیم.
همچنین اگر به سابقه فرش بافی و همنیطور دستبافته های ایرانی رجوع کنیم حتما جمیع آن ها را در زمره هنرهای کاربردی دسته بندی می کنیم چرا که اغلب آنها با نگاهی کارکردی ( از کاربردهای کاملا فیزیکی تا تلفیق کاربرد فیزیکی و فرحبخشی ) خلق شده اند. اما با نگاهی سیر تطّور حیات بشری از منظر سبک زندگی در می یابیم که پاره ای از همان آثار کاربردی امروز به کلی فاقد کاربرد عملی اند و صرفا به عنوان یک اثر زیبا مورد استفاده دکوراتیو قرار می گیرند. این سیالیـّت و انعطاف فرش و دستبافته ها یکی از وجوه بارز یکتایی یا دست کم ندرت آن در میان هنرهاست. پس اینجا به قطعیت می توان گفت که قطعیتی وجود ندارد.
اما نکته حائز اهمیت اینجاست که اگر به نمونه هایی که فرش ایرانی بر دوش آن ها زنده مانده بنگریم در می یابیم که، اگر بر این باوریم که فرش در بیش از ۳۰۰۰ سال حیّ و متنفّس مانده به برکت هنر فرش است و نه صنعت آن. بنابراین مضرّت جریان امروز تفوّق سویه صنعتی بر هنری فرش است. یعنی فنا بر پایایی غلبه دارد و خاتمه این جریان هم آشکار و عمیقاً مایه نگرانیست. انتهای این جریان، تبدّل فرش از عنصری هنری و ذی حیات به پوسته ای بی محتوا و بی جان است که به غایت و به سرعت فانیست. تقلیل یک ساحت محتشم و مستغنی به تولید یک زیرانداز دور ریختنیست فلذا برای پیشگیری از رخداد چنین فاجعه ای، محوریت در همه ادوار می بایست با عمل خلق باشد نه فرایند تولید. به همین علت در ابتدای گفتار تعریض داشتم که جایگاه شما دوستان جوان و پژوهنده من، حساس و وظیفه ما صیانت از تمامیّت فرهنگی ایران است.
پرسش سوم : نسبت خلاقیّت با فرش چیست؟
حالا که موضوع را تابدینجا تبیین کردیم به کفایت به حساسیت رویکرد به فرش واقفیم. با این اوصاف آیا مجازیم در مواجهه با چنین میراث سترگ، مستغنی و تنومندی خلاقیّت به خرج بدهیم ؟ بلاتردید پاسخ این است که نه تنها مجازیم بلکه ناگزیریم. رکود و رخوت اسباب پوسیدگی و فساد است و هرآنچه پویا نباشد هم دیری نمی پاید. اگر امروز این شجره تنومند در برابر ماست و ما بر شاخسار آن نشسته ایم یا در ظلّ آن آرمیده، به علّت و برکت پویایی و بروز خلاقیت ها در آن است. اما خلاقیّت را نباید با هرج و مرج و آشفتگی و حرکت خارج از اصول هم معنی و همسایه دانست و به خطا رفت. خلاقیت در یک بستر فرهنگی میسور نیست مگر با آگاهی و شناخت اصل و اساس و سوابق و شالوده آن پدیده موصوف. نکته مهم اینجاست که ما در مورد حدود خلاقیّت سخن نمی گوییم و قصد تصلّب ذهن خلّاق را نداریم بلکه مؤکّداً بر اسباب و لوازم خلاقّیت تکیه می کنیم. یعنی شناخت و آگاهی و دانش مکفی اسباب و لوازم خلاقیتند. فی المثل اگر شما بخواهید یک بنای مسکونی را نوسازی و دکوراسیون آن را دستخوش تغییرات زیبایی شناسانه بکنید و در این میان لازم باشد که دیواری را تخریب و از حیّز تعیّن ساقط کنید و این عمل را بدون علم به اصول مهندسی و بدون محاسبه و شناخت شالوده بنا انجام بدهید، به اصل و موجودیت آن آسیب خواهید زد بنابراین هر نوع خلاقیت و نو سازی و حتی بهسازی مستلزم علم و آگاهی کامل است. کسب این آگاهی وابسته به طی طریقی است که در آن سیر تطوّر و تحول فرش، پیوستگی آن با سایر هنرها و همچنین اتصال با حوزه های فکری و فلسفی و انسانی می بایست مورد مداقّه قرار بگیرد که بلاتردید سبب خیرات و برکات بسیاری در افکار هر پژوهنده و بالطبع جریان سازی فکری و هنری خواهد شد که حقّاً به استغنا افزون تر فرهنگ، هنر و فرش ایرانی خواهد انجامید. ممکن است پاره ای از دوستان بفرمایند که خلاقیّت مستلزم کنار گذاشتن پیش فرضهاست. پاسخ این است که اصول، پیش فرض نیستند. سرمشق ها پیش فرضند که می توان آنها را اصلاح کرد و به مرتبتی بالاتر برکشید. فی المثل در ادبیات پارسی نهایت خلاقیّت تطوّر صور یا قالب شعری از عروضی به سپید بود. همه آنها با استفاده از حروف الفبا خلق می شوند و زنده اند اما ستون استوار شعر پارسی همان شعر مقفا و عروضیست در سایه حیات و مهر اوست که شعر نیمایی و شعر سپید هم جان می گیرند.
پرسش چهارم : برای توفیق اقتصادی در ساحت فرش چه باید کرد؟
بالطبع داشتن آتیه خوش و ممرّ درآمد و گذران معیشت و فراهم ساختن رفاه دغدغه ایست معقول و مشروع. نه تنها هر انسان که هنر هم برای بقاء، نیازمند برقراری شریان های اقتصادیست. این روزها زیاد می بینیم که کثیری از دانش آموختگان فرش، جذب کارخانجات فرش ماشینی می شوند و خروجی دانشگاه ها که به نام فرش دستباف شکل گرفته اند به کام فرش ماشینی می شوند و حلاوت وجود این جوانان را ماشینی ها در می یابند. این یکی از عوارض فربه شدن وجوه صنعتی است. بخش عمده ای از این عارضه به گردن دانش آموخته نیست، به علت نظام نادرست و خام آموزش عالی در ایجاد و توزیع رشته فرش در کشور بدون مطالعه حجم نیاز بازار از یک سو و انقطاع بدنه عملیات و میدان با بدنه دانشگاه در سطح کلی و فرهنگی کشور است. مسئله حائز اهمیت این است که چه دانش آموخته آکادمیک و چه دانش آموخته تجربت اندیش بدانند که به کدام عرصه وارد می شوند. دنیای فرش دنیای تعجیل نیست. دنیای تأمّل است. رمز ماندگاری در همین تأمّل و تحمّل نهفته است و کلید صندوق منافع کلان بلند مدت در همین ماندگاریست. برای توفیق اقتصادی در فرش می بایست حوصله مند باشیم چندانکه که خلق یک دستبافته بدیع، بی حوصله ممکن نیست. فی المثل هر ریسنده با دست روزانه ۲۵۰ گرم پشم می ریسد. محاسبه کنید برای یک قالی چقدر زمان لازم است تا تنها پشم دستریس آن مهیای رنگرزی شود. این قاعده در طراحی، در رنگ آمیزی، در بافت، در پایان بندی (خدمات نهایی ) و حتی در فروش هم صادق است. هرچه از سمت هنری آن دو قطبی هنر-صنعت به سمت صنعت حرکت کنیم و به عبارت بهتر از فضای خلق به حوزه تولید نزدیک شویم، سرعت افزون تر و از کیفیت بیشتر کاسته می شود. حوصله کمتری لازم است و سود در کوتاه مدت بسیار و در بلند مدت قلیل است. هرچه بیشتر هنر را برگزینید و به ورطه تجارت پرسود آثار هنری قرابت افزون تری بیابید آتیه روشن تری را رقم زده اید. به سمتی حرکت کنید که هیچ احدی نتواند نه با فرش خلق شده توسط شما نه هیچ فرش دیگری با ادبیات مادی گرایانه سخن بگوید و ارزش اثر شما را در هر متر مربع تعریف کند. دیوید هاکنی آن نقاش بریتانیایی که خود از پیش قراولان جنبش پاپ آرت در دهه ۶۰ در بریتانیا بود می گوید: “در آخر و پس از سقف، غذا و گرما تنها چیزی که می توانید بخرید زیبایی است.” این عبارات عین واقعیت بشریست البته قابل انکار نیست که برای تشخیص زیبایی و ارتقاء سواد بصری جامعه ای که زمانی زیباترین و اصیل ترین ابنیه را بنا می کرد و امروز نازیبا ترین و بی هویت ترینشان را می سازد، می بایست سخت کوشید و صد البته به قدر کوشش منفعت برد.
اگرچه واضح است که ورود به عرصه های عملیاتی خویش فرما همانند طراحی و خلق یا تولید، یا همان کارآفرینی، برای همگان میسّر نیست و پاره ای از دوستان ترجیح می دهند که جذب بنگاه های موجود شوند اما در هر دو صورت بدانید که هر عمل شما انعکاسی در این شجره طیبّه تنومند دارد. ترک حداکثری ساحت خلق و ورود فلّه ای به حوزه تولید در بلند مدت موجبات فنای فرش را فراهم آورده و اشتغال اقشار فرودست را بر می چیند و نتیجه محتوم آن به خطر افتادن تمامیت ارضی کشور است.
عرایض را در چند جمله خلاصه و کلاسه تجمیع می کنم. نقش یکایک شما در آتیه خود و کشور واجد اهمیت فراوان است، اگر دلبسته این آب و خاک هستید و سودای مهاجرت ندارید می بایست هم برای مام میهن بکوشید و هم در فراهم ساختن آینده ای محکم و مطمئن برای خود در حدود امکان، اهتمام داشته باشید. سه چیز بر ذمّه ماست:
- آگاهی از ساحتی که بدان وارد شده ایم و کسب معرفت از توسّع جهان فرش، هنر و فرهنگ و ریشه های این شجره سخاوتمند رحمانی.
- داشتن تفکر نقّاد و خلّاق و بروز خلاقیّت و شکستن فضای رکود و رخوت . از یاد مبریم که هیچ چیز در جهان نقطه ممنوعه پرسشگری ما نیست. بدون روحیه پرسشگری رسیدن به شناخت و آگاهی بلامعنیست. ما باید با شناخت و آگاهی و تسلط به سوابق و اصول، آثار بدیع نسل خود را خلق کنیم یا دست بافته های خوبی را برای فروش و کسب منافع تولید کنیم.
- به مسئولیت انسانی، اجتماعی و ایرانی خود ملتزم باشیم بدانیم که نقش ما در این میان بی بدیل است و اگر اسلاف ما اینچنین فکر نمی کردند امروز خبری از فرش و دستبافته ها در قرن بیست و یکم نبود و ما در آغوش آن آرام نگرفته بودیم.
در خاتمه عرایضم باز هم تشکر می کنم از عزیزان انجمن علمی فرش و اساتید و مدیران دانشگاه کاشان و امیدوارم این وبینار آغازی باشد بر سلسله نشست هایی که با حضور اساتید گرامی جزئیات این مباحث به کفایت مورد مداقّه و واکاوی قرار بگیرد. البته که هنوز جزئیات از نقش هنرمند در این هنر و بسیاری از موارد دیگر باقی مانده که هریک مجالی فراخ و مجزا را می طلبد که انشالله به شرط حیات در آینده بدانها خواهیم پرداخت.
۴ / اسفند / ۱۳۹۹
دیدگاهتان را بنویسید
ببخشید، برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید